مینویسم که بداند
شاید تکراری شده باشد برایش ،اما خدایا خیلی دوستش دارم نازنینم را،صدایش ،سیمایش برایم دلنشین است.ملیح است .معصومیت خاصی توی وجودش بال میزند.بی غل وغش است،کمتر گفته ام بهش اما لحظه شماری میکنم برای صحبت کردن با نازنینم،نازنینم دوستت دارم چون با توبود که حلاوت عشق به من چشانده شد،نازنینم از جمله ای که هیچ وقت دست برنمیدارم این است که به اندازه کسانی که دوستشان نداشته ام وروزگارانی که نزیسته ام دوستت دارم،حتی اگر روزی از این جمله خسته شدی من گفتنش را ترک نخواهم کرد. .خدایا شکر که به من طعم عشق را با وجود نازنینم چشاندی. نازنینم لحظه شماری میکنم برای آتروز که تو از آن من باشی ومن از آن تو. هرروز همدیگرا ببینیم وصدای ملیحت وصورت معصومت را ببینم. نازنینم نمیدانم چرا بیتاب شده ام ،اما جز تسلیم ورضا چه چاره ای؟ عسل بانویم،نفسم وهستیم مواظب خودت باش